بیوگرافی سیلویا پلات

بیوگرافی سیلویا پلات (نویسنده حباب شیشه)

معرفی کتاب و نویسنده

زندگی نامه سیلویا پلات

سیلویا پلات ، در ۲۷ اکتبر سال ( ۱۹۳۲ ) در ماساچوست آمریکا و در بیمارستان رابینسون مموریال شهر بوستون به دنیا آمد. یکی از آثار مشهور او رمان حباب شیشه است. او اولین فرزند اوتو پلات و ارلیا پلات بود. پدرش در پانزده سالگی از قسمت شرقی آلمان که به راهروی لهستانی مشهور بود به آمریکا آمده بود و کرسی استادی زیست شناسی را در دانشگاه بوستون در اختیار داشت.

مادرش از پدر و مادری اتریشی در بوستون زاده شد و هنگامی که دانشجوی فوق لیسانس ادبیات انگلیسی و آلمانی بود با اتو پلات آشنا شد و باهم ازدواج کردند. سیلویا پلات هشت ساله بود که پدرش که بسیار او را ستایش میکرد را، از دست داد. او در دانشگاه اسمیت به تحصیل پرداخت و با نمراتی درخشان از آنجا فارغ التحصیل شد. او در سال ( ۱۹۵۳ ) وقتی مادرش به او اطلاع داد که در کلاس نویسندگی فرانک اوکانر پذیرفته نشده به شدت افسرده شد.

در ماه اوت همان سال با بلعیدن ۵۰ قرص خواب بخاطر یک شکست عشقی برای اولین بار اقدام به خودکشی میکند ولی برادرش از آن اطلاع پیدا کرده و او را به بیمارستان منتقل میکند. در آنجا چند ماه تحت درمان و روانکاوی قرار داشت و تحت مداوا با شوک الکتریکی قرار گرفت. شرح وقایع این روزهای او بعدها دست مایه ی تنها رمان او یعنی حباب شیشه قرار گرفتند. در سال های بعد، او با استفاده از یک بورس تحصیلی به بریتانیا رفت.

سلیویا پلات در دانشگاه کمبریج با تد هیوز، شاعر بلندپایهٔ انگلیسی آشنا شد. آنها در ژوئن سال ( ۱۹۵۶ ) ازدواج کردند. سیلویا پلات و تد هیوز صاحب دو بچه می شوند؛ دخترشان “فریدا ربکا” در ۱۹۶۰ و پسرشان “نیکولاس فارار” در ۱۹۶۲ متولدشدند. در اکتبر سال ۱۹۶۲ از هم جدا می شوند سیلویا پلات سرانجام در فوریه ۱۹۶۳ با گاز خودکشی کرد.

بسیاری از علاقه مندان سیلویا پلات، بی بند و باری تد هیوز را عامل از هم پاشیدگی روانی وی و خودکشی او میدانند و بارها عنوان هیوز را از روی سنگ قبر او کنده اند. ارلیا پلات مینویسد که او در ژوئن ( ۱۹۶۲ ) به دیدار سیلویا رفته است اما دریافته که کشمکش شدیدی میان دخترش و تد هیوز وجود دارد. او و دیگران این را به رابطه تد هیوز با زنی دیگر و ناتوانی سیلویا در خو گرفتن به این وضع نسبت می دادند.

آثار سیلویا پلات 

کلوسوس و اشعار دیگر ۱۹۶۰

غزال ۱۹۶۵

گذر از آب ۱۹۷۱

درختان زمستانی ۱۹۷۲

مجموعه اشعار ۱۹۸۱

رمان حباب شیشه ۱۹۶۳

این رمان اولین بار با نام مستعار ویکتوریا لوکاس در ژانویه همان سال به چاپ رسید. درباره ی حباب شیشه سیلویا پلات پس از جدایی از تد هیوز، در ژانویه سال ۱۹۶۳ رمان “حباب شیشه” را با نام مستعار “ویکتوریا لوکاس” در انگلستان منتشر می کند و در ۱۱ فوریه ی همان سال در لندن خودکشی می کند.

بیوگرافی سیلویا پلات
بیوگرافی سیلویا پلات

درباره ی رمان حباب شیشه

سیلویا پلات پس از جدایی از تد هیوز، در ژانویه سال ۱۹۶۳ رمان حباب شیشه را با نام مستعار “ویکتوریا لوکاس” در انگلستان منتشر می کند و در ۱۱ فوریه ی همان سال در لندن خودکشی می کند.
سیلویا پلات ، رمان “حباب شیشه” را بر اساس قسمتی از زندگی خود نوشت. داستان رمان مربوط به یک ماه اقامتش در نیویورک برای سردبیری مجله مادموازل، و بازگشتش به خانه، خودکشی و اقامت در بیمارستان روانی است.

انتشار این رمان هفت سال به طول انجامید. پلات مجبور شد رمان را در انگلستان به چاپ بسپارد. چرا که قوانین آمریکا کتاب را بر ضد اصول خانواده ارزیابی کرده بود. تنفر سیلویا پلات از مادرش، و در مقابل عشقش به پدر در این رمان کاملأ مشخص است. بحث خودکشی نیز از جمله مواردی بود که باعث متوقف ماندن کتاب در آمریکا شد.

رمان حباب شیشه ، کتاب تکان دهنده ای ست. روایت انسانی ست که گویا چیزی گم کرده و امیدی به یافتنش ندارد. پلات فرو رفتن دختری را در سراشیبی افسردگی، چنان به آهستگی و درست نشانمان می دهد که رها کردن رمان غیر ممکن به نظر می آید.

روایت رمان از دید اول شخص است که خود این امر باعث می شود تا مخاطب ارتباط بیشتری با شخصیت و اندیشه ها و حوادثی که برایش رخ می دهد برقرار کند. هر چه داستان به پیش می رود حال روحی دختر وخیم تر و وخیم تر می شود. به نوعی که وقتی دوباره برگردیم و به اوایل داستان نگاهی کنیم گویا با شخصیت دیگری روبروئیم. این تغییر و تحول چنان به خوبی پرداخت شده که ابدأ بیرون از رمان جلوه نمی کند.

درباره یادداشتهای روزانه سیلویا پلات ( ۱۹۲۶-۱۹۵۰)

“شاید هرگز خوش بخت نشوم، اما امشب شادم.” این نخستین جمله از یادداشت های روزانه است که سیلویا پلات در ۱۸ سالگی و در سال ۱۹۵۰ نوشته است. خسته از کار روزانه  نشای توت فرنگی، ادامه می دهد: “حالا می فهمم آدم ها چه گونه بی کتاب و بی درس می توانند زندگی کنند. دمی می خواهد این گونه باشد، اما تنها دمی. در برگ بعد می نویسد: من آدم ها را دوست دارم، همان سان که جمع کننده  تمبر آلبوم هایش را. همه چیزی دست مایه است برای او، برای نگاه و مطالعه واقع گرایانه خود، برای شرح و برای (امیدوار باشیم) داستان ها و شعرها.

دفتر یادداشت های روزانه گردآوری یادداشت هایی است از جان ناآرامی که فریاد می کشد و آرزوی مدام نوشتن و انتشار دارد، هم زمان و مدام می ترسد از نتوانستن، از دست رد خوردن. رضایت در کار سیلویا پلات نیست. ناآرام است، شاد است، خشمگین است، افسرده است، انباشته از تردید، وهم و ترس. و در هر برگی از یادداشت ها اثری از این احساسات دیده می شود.

دیدگاهتان را بنویسید